معنی اسم ها و نام های دخترانه و پسرانه - ن
معنی اسم ها و نام های دخترانه و پسرانه – ن
15 خرداد, 1397
معنی اسم ها و نام های دخترانه و پسرانه - ه
معنی اسم ها و نام های دخترانه و پسرانه – ه
15 خرداد, 1397
معنی اسم ها و نام های دخترانه و پسرانه - و

معنی اسم ها و نام های دخترانه و پسرانه - و

معنی نام ها و اسامی دختران و پسران ایرانی  – و

و

واحد

(عربی) 1- آنکه در نوع خود بینظیر و منحصر به فرد است، یگانه، بیمثل، یکتا؛ 2- از نامهاي خداوند؛ 3- (اعلام) 1) واحد

تبریزي، مولانا رجبعلی [ 1008 میلادي] از شعرا و عرفاي عصر شاه عباس بزرگ صفوي که بسیار مورد احترام و تکریم شاه مزبور

بود

وي شعر میسرود و کتابی به نام کلید بهشت نیز تألیف کرد و سرانجام در اصفهان درگذشت؛ 2) واحدالعین، اسماعیل بن سمیع

اصفهانی [ 1277 میلادي] از بزرگان علماي معقول و از شاگردان ملاعلی نوري، از آثار اوست: شرح عرشیهی ملاصدرا، حاشیهی

مشاعِر ملاصدرا و حاشیهی شوراق ملاعبدالرزاق لاهیجی؛ 3) میرزا لطف الله واحد شیرازي [سدهی 14 قمري] میرزا لطف الله

حمزوي، نقاش، قلمدان ساز و شاعر ایرانی، فرزند میرزا نصرالله مستوفی بود

در چهره پردازي، گل و مرغ، منظره سازي، تذهیب و

گونههاي مختلف طلاکاري استاد بود

خط نستعلیق را نیکو مینوشت و شعر نیز میسرود

قلمدانهاي نفیسی از وي بر جا مانده است

که تاریخ تهیهی آنها بیشتر دههی دوم سدهی 14 قمري است

 

واحده

 

– (عربی) (مؤنث واحد)، ، واحد 1

وادي

(عربی) 1- (به مجاز) سرزمین؛ 2- فضاي ذهنی اي که براي چیزي تصور می شود؛ 3- بیابان؛ 4- فضا، مکان، جایگاه؛ 5- (در

قدیم) زمین میان دو کوه؛ دره؛ 6- آب جاري فراوان، رود

 

وارث

-1 (در فقه و حقوق) آن که مال، مِلک یا مقامی را از کسی به ارث می بَرَد؛ 2- از نامها و صفات خداوند، بدین معنی که پس از

فناي خلایق او زنده میماند و هر آن کس، هرچه را که در حیطهي مالکیت خویش دارد به او بر میگردد؛ 3- (در ادیان) نام

زیارتی معروف که حضرت ابی عبدالله الحسین(ع) را بدان زیارت می کنند

 

واقف

(عربی) 1- آگاه، با خبر، مطلع؛ 2- (در فقه، در حقوق) آن که مالش را براي استفاده در راه هدف عام المنفعه به موجب عقد

خاصی اختصاص دهد؛ 3- (در قدیم) مراقب، مواظب

 

والا

(= بالا) 1- دارندهي مقام و مرتبهي مهم، به ویژه مقام و مرتبهي دنیایی به صورت عنوان براي اشخاص؛ 2- عزیز، گرامی، محترم؛

-3 اصیل، نژاده؛ 4- هر یک از افراد طبقه مرفه از اعیان و اشراف؛ 5- داراي ارج و اهمیت؛ 6- (در قدیم) رفیع، بلند؛ 7- برتر، فائق،

شامل؛ 8- شایسته، پسندیده

 

والِه

( عربی) 1- عاشق بی قرار، شیفته و مفتون؛ 2- حیران، سرگشته، مبهوت؛ 3- (در حالت قیدي) در حال شیفتگی

(اَعلام)

فرانسوي] ایالتی در جنوب سویس، نزدیک مرز فرانسه و ایتالیا

] ،/vāle/ واله

والیه

(عربی) (مؤنث والی) (در قدیم) حاکم و پادشاه و سلطان (زن)

 

وانیا

(عربی) ملایم، آهسته (نسیم)

 

وَجیه

(عربی) 1- زیبا، خوشگل، وجیهه؛ 2- داراي قدر و منزلت و محبوبیت نزد مردم

 

وَجیهالله

(عربی) ویژگی آنکه در نزد خداوند داراي قدر و منزلت و محبوبیت است

 

وَجیهه

(عربی) (مؤنث وجیه) زیبا، خوشگل (زن)

 

وحید

(عربی) (مؤنث وجیه) زیبا، خوشگل (زن)

 

وحیدرضا

(عربی) از نامهاي مرکب، ( وحید و رضا

 

وحیده

– (عربی) (مؤنث وحید)، ( وحید

1- و 2

وَدود

-1 از نامها و صفات خداوند؛ 2- (در قدیم) بسیار مهربان

 

وِسام

(عربی) مدال، نشان افتخار، نشان شایستگی

 

وُستا

(اوستایی) 1- (= اوستا) اوستا؛ 2- (در ادیان) کتاب مقدس زردشتیان

 

وَسیم

(عربی) (در قدیم) داراي نشان (زیبایی)، زیبا

 

وسیمه

(عربی) (مؤنثِ وسیم) زنِ زیبا و نیک روي

 

وِصال

(عربی) 1- رسیدن به فرد مطلوب و هم آغوش شدن با او؛ 2- رسیدن به چیزي و به دست آوردن آن؛ 3- (در تصوف) پیوند با

1262 قمري] شاعر، موسیقیدان و – خداوند و رسیدن به مرتبهي فناء فی الله

4- (اَعلام) وصال شیرازي: (= محمّد شفیع) [ 1197

خوشنویس ایرانی، از مردم شیراز، دیوان شعرش چاپ شده است

او بخشی از منظومهي نیمه تمام شیرین و فرهاد وحشی بافقی را

سرود

 

وَفا

(عربی) 1- پایدار بودن در قول و قرار، تعهد دوستی یا عشق؛ 2- (در قدیم) دوستی، رفاقت؛ 3- (اَعلام) میرزا محمّد حسینی فراهانی

از شعراي معروف اوائل قرن 13 هجري و عموي قائم مقام فراهانی

« وفا » متخلص به

وَفادار

(عربی  فارسی) آن که یا آنچه به تعهد، دوستی و عشق پاي بند باشد، با وفا

 

ولی

(عربی) 1- پدر یا مادر یا کفیل خرج کودك؛ 2- (در فقه، در حقوق) آن که بر طبق قانون اختیار تصمیم گیري در مورد دیگري

دارد؛ 3- (در ادیان) دارندهي بالاترین مقام در دین پس از پیامبر اسلام(ص)؛ 4- (در قدیم) دوست؛ 5- (در تصوف) آن که در

سلوك به نهایت رسیده است، عارف و اصل؛ 6- (اَعلام) از القاب حضرت علی(ع)

 

ولیالله

(عربی) 1- ولی خدا، دوست خدا؛ 2- (اَعلام) از القاب حضرت علی(ع)

 

ولید

96 قمري]

ولید دوم: خلیفه – (عربی) 1- (در قدیم) زاده، فرزند؛ 2- (اَعلام) 1) نام دو تن از خلیفههاي اموي: ولید اول: خلیفه [ 86

126-125 قمري]؛ 2) ولیدابن عتبه: [قرن اول هجري] امیر اموي، والی مدینه در زمان امام حسین(ع)؛ 3) ولیدابن عقبه: [قرن اول ]

29 قمري] از اشراف مکه، پدر خالدابن ولید سردار مسلمان

– هجري] برادر ناتنی عثمان خلیفه، والی کوفه در زمان او [ 25

وَندا

-1 (در زند و پازند) خواهش و خواسته؛ 2- (در اوستا) ستایش کننده، نیایش کننده

 

ونداد

(پهلوي) (= وندات)، نام خاص(؟)

 

ونوس

زهره)، زهره؛ 2- (در میتولوژي) [اسطوره شناسی] ونوس یونانی یکی از نمادهاي دیرینهي آریایی و =) -venus ) (فرانسوي: 1

برداشت دوبارهاي از ایزد بانوي آب هاي درخشان اردویسور آناهیتا یا مادر باکره است

که در روم باستان نیز به نام آفرودیت تجلی

کرده است

اگرچه آناهیتا در میان ایرانیان باستان نماد پاکیزگی و نمایهي زن کامل آریایی است، اما در یونان به گونهاي سمبل

زیبایی، عشق و هوسرانی در آمده و در ادبیات لاتین نیز با همین چهره خودنمایی کرده و حتی شاعرانی چند او را گوهر عشق آمیز

یا ماه جوانههاي شکوفاست

Aperil زندگی شناختهاند

ماه ویژهي ونوس در یونان ماه مقدس آوریل

ونوشه

(در طبري) (= بنفشه)، ( بنفشه

 

وهاب

(عربی) 1- (در قدیم) بسیار بخشنده؛ 2- از نامها و صفات خداوند

 

وَهَب

(عربی) 1- (در قدیم) بخشش، عطا؛ 2- (اَعلام) 1) وهب ابن عبدمناف: [قرن 6 میلادي] پدر بزرگ مادري پیامبر اسلام(ص) و از

بزرگان مکّه؛ 2) وهب ابن عبدالله: [قرن اول هجري] از یاران امام حسین(ع) که در روز دهم محرم سال 61 هجري در کربلا شهید

114 قمري] مورخ ایرانی تبار یمنی مؤلف تیجان، قدیمیترین کتاب دربارهي شاهان حمیر

– شد؛ 3) وهب ابن منیه: [ 34

ویانا

(اوستایی) فرزانگی، بخردي، دانایی

 

ویدا

-1 پیدا، هویدا، ظاهر، آشکار؛ 2- (در پهلوي) یابنده، جوینده

 

ویستا

(اوستایی) یابنده، برخوردار

 

وینا

به آرش دیدن

(از فرهنگ /vitan/ « ویتن » و در زند « وئین » به آرش دیدن در فرس هخامنشی /vin/« وین » -1 بینا

[از ریشهي

شناخت، شناسایی

(wenā ، پاشنگ)]؛ 2- (در کردي

وَیُونا

[وَیُو (در سنسکریت) = عروس و (در اوستایی) = ازدواج کردن + نا (پسوند نسبت)] 1- منسوب به وَیو؛ 2- (به مجاز) عروس؛

دختري که عروس شده(؟)

avatar