لالایی سه تا ماهی
لالالالای لالایی
شبی رفتم به دریایی
درآوردم سه تا ماهی
یکی اکبر، یکی اصغر
یکی داماد پیغمبر
که پیغمبر دعا میکرد
علی ذکر خدا میکرد
علی کنده در خیبر
به حکم خالق اکبر
منم گفتم خدا یارت
علی باشد نگهدارت …
***
سوزنم، شعاع خورشید و
نَخَم رشته بارون
از حریر صبح روشن
میدوزم پیرهن الوون
لا لا لا لا
لا لا لا لا
پیشونیت آینه روشن
دو تا چشمات
دو تا شمعدون
مِثه مهتابِ توی ایوون
دیگه چشمات و بخوابون
لا لا لا لا
لا لا لا لا