معنی اسم ها و نام های دخترانه و پسرانه - ک
معنی اسم ها و نام های دخترانه و پسرانه – ک
15 خرداد, 1397
معنی اسم ها و نام های دخترانه و پسرانه - ل
معنی اسم ها و نام های دخترانه و پسرانه – ل
15 خرداد, 1397
معنی اسم ها و نام های دخترانه و پسرانه - گ

معنی اسم ها و نام های دخترانه و پسرانه - گ

معنی نام ها و اسامی دختران و پسران ایرانی  – گ

گ

گراناز

(= گران ناز)، ) گران ناز

 

گرانناز

-1 داراي ناز، کرشمه و غمزهي فراوان؛ 2- دارندهي قشنگی و زیبایی زیاد؛ 3- (به مجاز) جذاب و خوشایند

 

گُُردآفرین

(= گُرد آفرید)، ( گُرد آفرید

 

گَرشاسب

(= کرشاسپ و گرشاشپ) 1- به معنی دارندهي اسب لاغر؛ 2- (اَعلام) 1) (در شاهنامه) از پهلوانان ایرانی سپاه منوچهر در جنگ با

سلم و تور و خزانه دار منوچهر

گرشاسبنامه سرگذشت اوست

2) آخرین شاه از سلسلهي پیشدادیان و پسر زو که نه سال پادشاهی

کرد

 

گَشتاسب

-1 دارندهي اسب آماده؛ 2- (اَعلام) نام پسر لهراسب پادشاه کیان که خواهان پادشاهی از پدر بود، و نام پدر داریوش بزرگ

پادشاه هخامنشی

 

گشواد

(= کشواد)، 1- داراي بیان شیوا و فصیح است؛ 2-(اَعلام) پهلوان ایرانی، پدر گودرز، ملقب به زرّین کلاه

 

گشین

(گش = خوب، خوش، با ناز راه رفتن + ین (پسوند نسبت))، (به مجاز) زیبا و دوست داشتنی

 

گلآرا

-1 آن که حرفهاش گل آرایی است، آن که هنر چیدن و آرایش گلها در یک مجموعه یا قرار دادن آنها در کنار شاخ و برگ و

مانند آن به جهت جلوه و زیبایی بیشتر دارد؛ 2- (اَعلام) نام مادر روشنک بنا بر بعضی از نسخههاي شاهنامه

 

گلآور

(گل + آور (جزء پسین) = آورنده، دارنده)، 1- گل آورنده، گلدارنده؛ 2- (به مجاز) زیبا و با طراوت

 

گلاب

-1 مایع خوشبویی که از تقطیر گل سرخ و آب حاصل میشود؛ 2- (در عربی) ماءالورد

 

گلابتون

-1 (در صنایع دستی) رشتههاي نازك طلا و نقره (امروزه اغلب اکلیلی به رنگ طلا یا نقره) که همراه تارهاي ابریشم در زري بافی

به کار میرود؛ 2- گلهاي برجسته از رشتههاي طلا و نقره که روي پارچه میدوزند؛ 3- ابریشم بافتهاي به رنگ مو همراه با

منگوله که به دنبالهي گیس میبندند

 

گِلاره

مردمک چشم؛ 2- حبهي انگور

-gilāra ) (کردي، 1

گلافروز

(گل + افروز (جزء پسین) = افروزنده) (به مجاز) زیبا، لطیف و با طراوت

 

گلافشان

(در قدیم) افشانندهي گل یا ریزندهي گل، گل فشان

 

گُلاله

(= کُلاله) 1- مو و کاکل مجعد و پیچیده؛ (در عربی)، نوعی پیراهن، قمیص

+ کُلاله

 

گُلان

/ (پسوند نسبت یا نشانهي جمع در فارسی))، 1- منسوب به گل؛ 2- گلها؛ 3- (به مجاز) زیبارو و لطیف

an / (گل + ان

گِلاویژ

نام ستارهاي که در شبهاي تابستان نمایان میشود؛ ستارهي سهیل

(gilāvež، (کردي

گلایل(گلایول)

در گیاهی) گل زینتیِ زیبا به رنگهاي مختلف که آرایش خوشهاي یک طرفی با خوشههاي دراز و ) -glaïeul ) (فرانسوي؛ 1

برگهاي شمشیري دارد؛ 2- گیاه این گل که علفی، خودرو، یا زینتی است و با بنه تکثیر میشود

 

گلباران

-1 گل ریزان، گل پاشان، ریختن و پاشیدن گل؛ 2- ریختن گلِ فراوان بر سر کسی یا جایی معمولًا به قصد تمجید و بزرگ داشت

 

گلبخت

(گل + بخت = سرنوشت، طالع)، (به مجاز) زیبا و لطیف و دوست داشتنی

 

گلبَر

-1 آن که سینه و آغوشش چون گل لطیف و نازك است؛ 2- (در گیاهی) گونهي گلها، چون گل سرخ، زرد و جز آن

 

گلبرگ

(= برگ گل) 1- (در گیاهی) هر یک از برگهاي یک گل، برگ گل؛ 2- (به مجاز) (دختر) همچون برگ گل؛ 3- (به کنایه)

معشوقهاي که بدنش مانند برگ گل لطیف و نازك باشد؛ 4- (در قدیم) (به مجاز) چهره، رخسار

 

گلبوته

-1 گل، گل و بته؛ 2- (به مجاز) محبوب و معشوق؛ 3- (به مجاز) خوب و دوست داشتنی

 

گلبهار

[گل + بهار = فصل اول سال، شکوفهي درختان خانوادهي مرکبات، گیاهی زینتی از خانوادهي کاسنی، بابونه، بهارنارنج؛ (به مجاز)

بخش آغازین یا دورهي شادابیِ هر چیز]، 1- به معناي گلِ بهاري، گلِ گیاه بابونه، بهار نارنج و کاسنی، گلِ تازه و شاداب؛ 2- (به

مجاز) زیبا و با طراوت

 

گلپاره

-1 قطعهي گل، تکهي گل؛ 2- (به مجاز) زیبا و با ،(« تکه » و « قطعه » (گل+ پاره = جزء پسین بعضی کلمههاي مرکب به معنی

طراوت

 

گلپر

-1 (در گیاهی) دانهي معطري به شکل پولک هاي زرد کوچک که دارویی است و کوبیدهي آن به صورت چاشنی غذا مصرف

میشود؛ 2- گیاه این دانه که علفی یک ساله یا پایا و خودرو یا کاشتنی است

 

گلپري

[گل+ پري = (به مجاز) زیباروي و داراي اندام ظریف] (به مجاز) زیباروي با طراوت که داراي اندام ظریف مثل پري است

 

گلپسند

به مجاز) زیباروي مورد پسند

) (« قبول شونده » یا « پسندیده » (گل+ پسند = جزء پسین بعضی از کلمههاي مرکب به معنی

گلپیکر

ویژگی آن که پیکرش مثل گل زیبا و لطیف است، گل اندام

 

گلجهان

-1 ویژگی کسی که به لحاظ خصوصیت ویژهاي (نظیر زیبایی) در دنیا ممتاز و سرآمد باشد؛ 2- (به مجاز) زیبارو

 

گلچمن

-1 گلِ چمن؛ 2- (به مجاز) زیباروي و لطیف و خرّم

 

گلچهر

نام معشوقهي اورنگ در افسانههاي ایرانی

« گلچهر » ( -1 (= گل چهره)، ( گل چهره؛ 2- (اَعلام

گلچهره

(به مجاز) داراي چهرهاي مانند گل، زیبا روي، گل رخ

 

گلچین

-1 آنکه گل میچیند، گل چیننده؛ 2- (به مجاز) آن که از بین یک مجموعه بهترین را انتخاب میکند؛ 3- (به مجاز) ویژگی آن

که از بین یک مجموعه به عنوان بهترین انتخاب شده باشد، برگزیده، منتخب

 

گلخندان

(= گلخند)، ( گلخند

 

گلخنده

(= گلخند)، ( گلخند

 

گلدار

-1 آن که داراي گل (صفات گل) ،(« نگهدارنده و محافظ » یا « دارنده » (گل+ دار = جزء پسین بعضی از کلمههاي مرکب به معنی

است؛ 2- (به مجاز) لطیف و زیبارو

 

گلدانه

(گل+ دانه = بذر) 1- بذرِ گل؛ 2- (به مجاز) آن که ویژگی گل شدن (زیبا، لطیف و با طراوت) را دارد

 

گلدخت

(گل+ دخت = دختر)، 1- دخترِ گل، دخترِ داراي صفات گل؛ 2- (به مجاز) زیبا و لطیف

 

گلدیس

(گل+ دیس (پسوند شباهت))، 1- چون گل، مانند گُل؛ 2- (به مجاز) زیبارو و لطیف

 

گلرخ

(در قدیم) (به مجاز) داراي چهرهاي مانند گل، زیبا روي، گل چهره

 

گلریز

-1 (در موسیقی ایرانی) گوشهاي در دستگاه شور؛ 2- (در قدیم) داراي نقش گل، به ویژه گلسرخ؛ 3- (در قدیم) (به مجاز)

ریزندهي پاره هاي آتش؛ 4- نوعی آتش بازي

 

گلزاد

(گل + زاد = زاده)، 1- آن که چون گل متولد شده، آن که مادرزاد گل است؛ 2- (به مجاز) زیبارو و لطیف

 

گلزار

-1 (= گلستان)، ( گلستان؛ 2- (در قدیم) (در موسیقی ایرانی) از الحان قدیمی

 

گلزر

-1 گل طلا، گل طلایی رنگ؛ 2- (به مجاز) زیبا و لطیف

 

گلزري

(= گلزر)، ( گلزر

 

گلسا

(گل + سا (پسوند شباهت))، 1- چون گل، مانند گل؛ 2- (به مجاز) زیبارو و لطیف

 

گلستان

-1 جایی که در آن گلهاي بسیار و گوناگون پرورش میدهند، گلزار، گلشن؛ 2- (اَعلام) 1) کتاب فارسی از سعدي، شامل

حکایتهایی به نثر همراه با شعر، غالباً با نتیجه گیریهاي اخلاقی [تألیف در 656 هجري]، از مؤثرترین کتابها در شکلگیري نثر فارسی

از قرن 8 به بعد؛ 2) استانی در شمال ایران، در جنوب غربی دریاي خزر

 

گلستانه

– پسوند نسبت))، منسوب به گلستان، – گلستان

1 ) /-e/ (گلستان + ه

گلسرخ

-1 هر گلی که سرخ باشد، وَرد؛ 2- (به مجاز) زیبارو

[گل سرخ داراي دستههاي مختلف است، ورد احمر، سوري، گل محمّدي]

 

گلسیما

(= گلرخ)، ( گلرخ

 

گلشا

(گل + شا = مخفف شاد) (= گلشاد)، گ گلشاد

 

گلشاد

-1 گل شاد و خندان، شادان مثل گل؛ 2- (به مجاز) زیبا و با طراوت

 

گلشکر

[گل + شکر= (در قدیم) (به مجاز) لب معشوق، زیبارو]، لب گلگون معشوق، گلِ زیبارو

 

گلشَن

-1 (در قدیم) گلستان؛ 2- (به مجاز) خانه، + ( گلستان

 

گلشید

(گل + شید = درخشان، روشن، خورشید)، 1- گلِ درخشان؛ 2- گلِ خورشید (آفتاب)؛ 3- (به مجاز) زیبا و درخشان

+ ن

ك

 

گلمهر

 

گلطلا

(= گلزر)، ( گلزر

 

گلعذار

(= گل چهره)، ( گل چهره

 

گلفام

(در قدیم) به رنگ گل سرخ، گلگون

 

گلفر

-1 با فر و شکوه گل (زیبا و لطیف و با شکوه)؛ 2- (به مجاز) زیبارو و لطیف

 

گلگیس

ویژگی آنکه گیسوانش چون گل خوشبو، خوش رنگ و لطیف است

 

گلمهر

 

sun flower( (گل + مهر = خورشید) 1- (به مجاز) آفتاب، گل خورشید، گل آفتاب، گل آفتابگردان؛ 2- (در زبان انگلیسی

گلنار

نوعی گل (گلِ ناز)

 

گلنام

نوعی گل (گلِ ناز)

 

گلنسا

[گل = (در قدیم) (به مجاز) صورت زیبا + نسا = زنان]، 1- زیباروي زنان؛ 2- (به مجاز) بسیار زیبارو

 

گلنوش

[گل = (در قدیم) (به مجاز) صورت زیبا + نسا = زنان]، 1- زیباروي زنان؛ 2- (به مجاز) بسیار زیبارو

 

گلی

(گل + ي (پسوند نسبت))، 1- منسوب به گل؛ 2- به رنگ سرخ، به گونهي گل، به رنگ گل؛ 3- نام نوعی یاقوت که آن را وردي

نیز گویند؛ 4- (به مجاز) زیبا رو و لطیف

 

گُلین

عروس

/galin/( -1 (در قدیم) به رنگ گل سرخ؛ 2- (به مجاز) زیبا و شاداب؛ 3- (در ترکی

گودرز

(اَعلام) 1) (در شاهنامه) سردار ایرانی عصر کیکاووس و کیخسرو، پسر گشواد و داراي 78 پسر، که همه از پهلوانان بودند

او در

خواب از وجود کیخسرو خبر یافت و گیو را به جستجویش به توران فرستاد

در جنگ یازده رخ پیران را کشت

کیخسرو او را

51 میلادي] که از سال 41 میلادي با وردان بر سر پادشاهی کشمکش داشت و سرانجام با – وصی خود قرار داد؛ 2) شاه اشکانی [ 45

کشته شدن وردان به دست بزرگان پارتی به پادشاهی رسید

کتیبهاي از او به زبان یونانی در بیستون باقی است

 

گوزل

(ترکی) 1- زیبا، خوشگل، قشنگ؛ 2- ظریف، برازنده، خوب، نیکو، نازنین

 

گوهر

-1 هر کدام از سنگهاي قیمتی مانند الماس، زمرد و یاقوت، مروارید؛ 2- (به مجاز) اصل و نسب، نژاد؛ 3- (به مجاز) نهاد و

سرشت؛ 4- (به مجاز) هر شخص یا چیز و والا و نفیس؛ 5- (به مجاز) اشک؛ 6- (در قدیم) (به مجاز) هر یک از چهار عنصر (آب،

خاك، باد، آتش)؛ 7-(در عرفان) روح، نفس ناطقه، حقیقت انسان کامل و معانی و صفات را گویند

 

گوهرشاد

-1 (به مجاز) آن که ارزشمند و ارجمند و خوشحال است؛ 2- (اَعلام) نام دختر میرعماد (خطاط مشهور ایران) و چند زن دیگر در

تاریخ از جمله زن سلطان شاهرخ میرزا پسرِ امیر تیمور گورکانی

 

گوهرناز

[گوهر = (به مجاز) نهاد و سرشت، هر شخص یا چیز والا و نفیس+ ناز = کرشمه، غمزه، قشنگ، زیبا] 1- ویژگی شخصی که در

نهاد و سرشت او ناز و غمزه هست؛ 2- شخص (زن) ارزشمند، والا و نفیس که قشنگ و زیباست

 

گویچک

(ترکی) زیبا، رعنا، قشنگ، خوشگل، دلپسند

 

گیتا

برابر با گیتی، جهان، جهان آفرینش

«gaeta/ گئیتا » جهان، آفرینش برابر با گیتی از واژهي اوستایی

گیتی

-1 جهان، دنیا، کرهي زمین؛ 2- (در نجوم) کیهان

 

گیتیافروز

-1 روشن کنندهي دنیا، فروزندهي دنیا؛ 2- کنایه از آفتاب؛ 3- (به مجاز) زیبارو

 

گیسو

– -1 موي بلند سر؛ 2- (در نجوم) (= شَِ عر بِرنیکه) صورت فلکی در آسمان نیمکرهي شمالی میان صورتهاي عوّا، جاثی و حیّه؛ 3

(در عرفان) طریق طلب را به عالم هویت گویند و حبل المتین [ریسمان محکم یا شریعت اسلام] عبارت از آن است

 

گیلان

(گیل = قوم ساکن گیلان + ان (پسوند مکان)) سرزمین گیلها

 

گیلدا

(گیل = قوم ساکن گیلان + دا = دادن، آفریدن، ساختن) (به مجاز) پرورش یافتهي مردم گیل (گیلان)

 

گیو

(اَعلام) (در شاهنامه) یکی از پهلوانان داستانی ایرانی پسر گودرز، داماد رستم و پدر بیژن

براي آوردن کیخسرو به توران رفت

در

پایان کار کیخسرو از جملهي همراهان او بود، که در برف ناپدید شدند

avatar