معنی نام ها و اسامی دختران و پسران ایرانی – ع
ع
عابد
(عربی) آن که بیشترین اوقات زندگیاش را به عبادت خدا و خلوت و مناجات با او میگذرانَد، عبادت کننده
عابده
(عربی) (مؤنث عابد) (در قدیم) زنی که بسیار عبادت میکند
+ عابد
عابدین
(عربی) (جمع عابد)، عابد
عابِس
(عربی) 1- عبوس، اخمو، ترشروي؛ 2- (به مجاز) شجاع و بی باك؛ 3- (اعلام) 1) عابس مرادي [ 68 میلادي] از سرداران عصر
اموي
در سال 49 به ریاست شرطۀ بصره رسید، سپس به جنگ دریایی گسیل شد و باز در سال 57 به مقام پیشین بازگشت و چندي
نیز حاکم فُسطاط و قاضی و رئیس شرطۀ بصره بود تا درگذشت؛ 2) عابس ابن ابی شبیب، یکی از یاران نامی امام حسین(ع)
او از
مردان برجسته و برازنده ي شیعه و مردي دلیر، سخنور و پارسا از بنی شاکر بوده است
عادل
(عربی) آن که اعمال و رفتارش مطابق با عدالت، انصاف و قانون است؛ دادگر
عادله
(عربی) (مؤنث عادل) عادل، دادگر (زن)، + ( عادل
عارف
(عربی) 1- (در تصوف) آن که از راه ریاضت و تهذیب نفس و تفکر، به معرفت خداوند دست مییابد؛ 2- آن که نسبت به چیزي
1312 قمري] تخلّص ابوالقاسم قزوینی، شاعر و موسیقیدان – آگاهی دارد، شناسنده؛ 3- دانا، آگاه، دانشمند؛ 4- (اَعلام) [ 1261
ایرانی، سازندهي نخستین تصنیفهاي سیاسی و ملی
ده سال پایان عمرش را در همدان به حال تبعید گذراند
در جوار مقبره ابن
سینا دفن شده است
عارفه
2- (در قدیم) مهربانی و نیکی (عارفت)
؛ – 2- و 3 ، – (عربی) 1- زن عارف، ز عارف
1
عاشور
(عربی) 1- عاشورا؛ 2- روز دهم ماه محرم که روز شهادت امام حسین(ع) است
عاصِف
(عربی) 1- (در قدیم) تند، سخت، شدید؛ 2- باد تند و شدید، تندباد
عاصِفه
(عربی) (مؤنث عاصِف)
( عاصِف
عاصِم
(عربی) 1- (در قدیم) نگهدارنده، محافظ؛ بازدارنده (از خطا)، منع کننده؛ 2- (اَعلام) 1) یکی از قُراء سبعهي [قاریان هفت گانه]
قرآن؛ 2) نام یکی از یاران امام کاظم(ع)
عاصِمه
– (عربی) (مؤنث عاصِم)
( عاصِم
1
عاطِف
(عربی) 1- مهربان؛ 2- برگرداننده
عاطِفه
(عربی) محبت، مهربانی، مهر، عطوفت
عاقِل
(عربی) 1- آن که از سلامت عقل برخوردار است؛ 2- آن که عقلش خوب کار میکند؛ 3- داراي بهرهي هوشی بالا؛ 4- خردمند
عاقِله
(عربی) (مؤنث عاقل)، زنِ عاقل
عاقل
عاکِف
(عربی) 1- (در قدیم) آن که در جایی مقدس براي عبادت اقامت دائم داشته باشد، معتکف؛ 2- (به گونهاي احترام آمیز) حاضر و
مقیم
عالَم
(عربی) 1- (در قدیم) کیهان، پهنهي کرهي زمین و آنچه در آن است، جهان؛ 2- (به مجاز) حالت و وضعیت
عالمه
(عربی) (مؤنث عالم) دانشمند (زن)، آگاه
عالی
(عربی) 1- بسیار خوب، داراي ارزش و اهمیت بسیار، مهم، والا، بزرگ؛ 2- (در قدیم) بلند، رفیع، مرتفع؛ 3-شاهانه، بزرگوارانه
عالیه
(عربی) (مؤنث عالی)، 1- عنوانی احترام آمیز براي زنان؛ 2- عالی مقام (زن)؛ 3- عالی
+ عالی
عامِر
(عربی) 1- (در قدیم) آباد کننده، معمور، آبادان؛ 2- بسیار عمر کننده [تفألًا فرزندان خود را به این نام موسوم مینمودند]
عایشه
(عربی) 1- زن نیکو حال؛ 2- (اَعلام) [ 7 پیش از هجرت – 57 هجري] همسر پیامبر اسلام(ص) و دختر ابوبکر خلیفه
در سال دوم
هجري به همسري پیامبر(ص) درآمد
در جنگ جمل بر ضدّ حضرت علی(ع) شرکت جست
پس از شکست به مدینه بازگشت و
در همانجا درگذشت
عِباد
(عربی) 1- زن نیکو حال؛ 2- (اَعلام) [ 7 پیش از هجرت – 57 هجري] همسر پیامبر اسلام(ص) و دختر ابوبکر خلیفه
در سال دوم
هجري به همسري پیامبر(ص) درآمد
در جنگ جمل بر ضدّ حضرت علی(ع) شرکت جست
پس از شکست به مدینه بازگشت و
در همانجا درگذشت
عِبادالله
(عربی) بندگان خداوند
عباس
– (عربی) 1- (در قدیم) (صیغهي مبالغه)، اخمو، عبوس؛ 2- شیري که شیران از او بگریزند؛ 3- (به مجاز) بسیار شجاع و دلیر؛ 4
(اَعلام) 1) عباسِ بن علی، ابوالفضل: [قرن اول هجري] برادر ناتنی امام حسین(ع)، معروف به علمدار کربلا، قمر بنی هاشم و
حضرت عباس(ع) که در جنگ کربلا همراه برادرش و پیش از او شهید شد؛ 2) نام سه تن از شاهان صفوي
عباس اول: ملقب به
1038 قمري] که در 18 سالگی پادشاه شد و سه سال بعد سرداري را که بانی سلطنت او شده بود کشت
پایتخت را از – کبیر [ 996
– قزوین به اصفهان برد، ازبکان را از خراسان، ترکان را از غرب ایران و پرتغالیان را از خلیج فارس بیرون کرد؛ عباس دوم: [ 1052
1148 قمري] که کودك – 1077 قمري] که در زمان او حملهي روسها به مازندران دفع شد؛ عباس سوم: آخرین شاه صفوي [ 1145
هفت ماهه بود و نادرشاه پس از برکنار کردن پدرش، تهماسب دوم، او را به سلطنت برداشت و سپس او را هم بر کنار کرد و خود
پادشاه شد [ 1148 هجري] و پسر نادر بعداً او و پدرش را کشت [ 1152 هجري] ؛ 3) عباس ابن المطلب: [قرن اول هجري] عموي
پیامبر اسلام(ص) و جد خُلفاي عباسی، که در جنگ بدر به دست مسلمانان اسیر شد و مبلغ گزافی براي آزادي خود پرداخت
او
1249 قمري] شاهزاده، دولتمرد و – اندکی پیش از فتح مکه مسلمان شد؛ 4) عباس میرزا نایب السلطنه: (= عباس میرزا ولیعهد) [ 1203
سردار ایرانی، ولیعهد فتحعلی شاه قاجار، فرمانفرماي آذربایجان و فرماندهي کل سپاه ایران در جنگ با سپاه روسیه
نخستین دولتمرد
ایرانی که در صدد نوسازي نظام حکومتی ایران برآمد
عباسعلی
(عربی) از نامهاي مرکب
( عباس و علی
عبدالاحد
(عربی) بندهي خداي یکتا و یگانه
عبدالباسط
(عربی) بندهي خداي بسط دهنده و گسترش دهنده
(باسط از نام هاي خداوند)
عبدالباقی
(عربی) 1- بندهي خداي جاوید؛ 2- (اَعلام) عبدالباقی تبریزي خوشنویس معروف قرن 11 هجري
عبدالجبار
(عربی) 1- بندهي خداي قاهر؛ 2- (دراعلام) عبدالجبار علوي محمودي (زینبی علوي) از شاعران عهد محمود و مسعود غزنوي
عبدالجلیل
(عربی) 1- بندهي خداي بزرگوار؛ 2- (اَعلام) عبدالجلیل نصیرالدین ابوالرشید رازي دانشمند شیعه در قرن 6 هجري
(عربی) 1- بندهي خداي بزرگوار؛ 2- (اَعلام) عبدالجلیل نصیرالدین ابوالرشید رازي دانشمند شیعه در قرن 6 هجري
عبدالحسین
(عربی) 1- بندهي حسین؛ 2- (به مجاز) دوستدار و ارادتمندِ امام حسین(ع)؛ [این نام به لحاظ تولا و دوستی با امام حسین(ع)
انتخاب میشود]؛ 3- (اَعلام) عبدالحسین شرف الدین ابن یوسف عاملی موسوي دانشمند و متکلم شیعه در قرن 13 و 14 هجري
عبدالحق
(عربی) بندهي خداي راست
عبدالحلیم
(عربی) بندهي خداي بردبار
عبدالحمید
1203 قمري] – (عربی) 1- بندهي خداي ستوده؛ 2- (اَعلام) نام دو تن از شاهان عثمانی
1) عبدالحمید اول: سلطان عثمانی [ 1187
که علیرغم انعقاد پیمان صلح با روسیه ، نتوانست مانع زیاده طلبی آن شود و بار دگر جنگ آغاز شد؛ 2) عبدالحمید دوم: سلطان
1326 قمري]، که به یاري ترکهاي جوان بر سرکار آمد و نظام پارلمانی را پذیرفت ولی سال بعد آن را تعطیل کرد
– عثمانی [ 1293
1313- در جنگ با روسها شکست خورد
امپراتوري عثمانی تجزیه شد و بخشهاي زیادي از آن استقلال یافت
کشتار ارمنیان [ 1311
قمري] در زمان او صورت گرفت
بر اثر انقلاب برکنار شد
عبدالحی
(عربی) 1- بندهي حی، که [حی] نامی است از نامهاي خداي تعالی(هوالحی الذي لایموت)، بندهي خداي زنده؛ 2- (در عرفان) آن
که مظهر و مجلاي حیات سرمدیه حق و زنده به حیات ابدي حق باشد، که در حقیقت باقی به بقاءالله است و این مرتبهي بقاء بعد از
فناست
عبدالرحمان
(عربی) 1- بندهي خداي بخشاینده؛ 2- (اَعلام) 1) عبدالرحمان ابن عوف: [سال 44 پیش از هجرت – 31 هجري] صحابی پیامبر
اسلام(ص) و از نخستین مسلمانان؛ 2) عبدالرحمان شیرازي: [زنده در 566 هجري] پزشک مقیم حلب، مؤلف کتابهایی به عربی در
376 قمري] اخترشناس ایرانی، از مردم ري، مؤلف کتاب – باب تعبیر خواب و اسرار نکاح؛ 3) عبدالرحمان صوفی: [ 291
– صُورالکواکب و رسالهي اسطرلاب (هر دو ترجمه) به عربی؛ 4) عبدالرحمان غافقی: [قرن 2 هجري] حاکم مسلمان آندلس [ 111
114 قمري]، که در نبرد پواتیه (بلاط الشهدا) از شارل مازنل، شاه فرانکها شکست خورد و به قتل رسید؛ 5) نام پنج تن از
فرمانروایان اموي آندلس
عبدالرحیم
(عربی) 1- بندهي خداي مهربان؛ 2- (اَعلام) نام چند تن از شخصیت هاي ادبی و سیاسی در تاریخ
عبدالرزاق
738 قمري] از مردم باشتین، – (عربی) 1- بندهي خداي روزي دهنده؛ 2- (اَعلام) 1) عبدالرزاق باشتینی: نخستین امیر سربداران [ 737
1242 قمري] شاعر، ادیب و مورخ – که به دست برادرش مسعود سربداري کشته شد؛ 2) عبدالرزاق دنبلی: متخلّص به مفتون [ 1176
882 قمري] مورخ – ایرانی از مردم خوي، مؤلف مآثر سلطانی، در تاریخ قاجار و اثرهاي متعدد دیگر؛ 3) عبدالرزاق سمرقندي: [ 816
ایرانی، مؤلف تاریخ فارسی مطلع السعدین، در تاریخ تیموریان؛ 4) عبدالرزاق کاشانی: [قرن 8 هجري] عارف ایرانی و مؤلف
کتابهایی در تصوف
از آثار اوست: اصطلاحات صوفیه، شرح فصوص الحکم، شرح منازلالسایرین و لطایف الاعلام
عبدالرشید
444 قمري] پسر سلطان محمود
او پس – (عربی) 1- بندهي خداي هادي؛ 2- (اَعلام) عبدالرشید غزنوي: شاه سلسلهي غزنوي [ 441
از وفات برادر زاده اش مودود (پسر مسعود غزنوي) از زندان نجات یافت و به سلطنت نشست
پس از دو سال و نیم به دست یکی از
سردارانش کشته شد
عبدالرضا
(عربی) 1- بندهي رضا؛ 2- (به مجاز) دوستدار و ارادتمندِ امام رضا(ع)؛ [این نام به لحاظ تولا و دوستی با امام رضا(ع) انتخاب
میشود]
عبدالسلام
1996 میلادي] فیزیکدان پاکستانی، – (عربی) 1- بندهي خداي مبرا از نقص و فنا
[سلام از نامهاي خداوند]؛ 2- (اَعلام) [ 1926
بنیانگذار و رئیس مرکز بین المللی فیزیک نظري در تریست [ 1964 میلادي]
برندهي بخشی از جایزه نوبل فیزیک سال 1979 ، به
خاطر ارائه نظریه اي دربارهي نیروي هسته اي ضعیف و بر همکنش الکترومغناطیسی میان ذره هاي بنیادي
عبدالسمیع
(عربی) بندهي خداي شنوا
(سمیع از نام هاي خداوند)
عبدالصاحب
1362 قمري] ادیب و – (عربی) 1- بندهي صاحب، بنده ي دارنده و مالک؛ 2- (اَعلام) 1) عبدالصاحب دُجیلی (= ابن عمران) [ 1331
مورخ عراقی، اهل نجف
از آثار او: اَعلام العرب فی العلوم والفنون، شُعراء العُصُور، شُعراالعراق، الشُّعُربیَّۀ و شُعرائها، که همه چاپ
1353 قمري] فقیه امامی، اهل نجف، از آثار او: الجوهرة فی شرح التَّبصرة، شرح – شده است؛ 2) عبدالصاحب نجفی [ 1300
المَبسوط، کَنزالفرائد، نهایۀ الدّرایۀ، در اصول
عبدالصمد
765 میلادي] محدث
– (عربی) 1- بندهي خداي بی نیاز؛ 2- (اَعلام) 1) عبدالصمد بن ابراهیم، ابواحمد فارسی حُصري [ 762
مُقري، معروف به قاريُ الحدیث اهل تبریز
وي در مکه دانش آموخت و در بغداد سکونت گزید و در همین شهر درگذشت
آثار
او: اسباب العجائب، مختصر حِرز الَامانی، ازشاطبی، الاکسیر فی التَّفسیر، اربعون حدیثاً، مختصر تفسیر الرّسعَنی؛ 2) عبدالصمد
1000 ] ملقب به شیرین قلم، نقاش ایرانی و از پدید آورندگان مکتب هندو ایرانی،پس از یادگیري نقاشی در شیراز به – شیرازي [ 92
جمع هنرمندان تبریز ملحق شد و رابطه ي نزدیکی با میر سیدعلی برقرار کرد و به درخواست همایون شاه با جمعی از هنرمندان به
هند مهاجرت کرد
در آنجا با همکاري میر سیدعلی و هنرمندان هندي کارگاه هنري همایون شاه را در دهلی دایر کرد و شاگردانی
را تربیت کرد
در تصویرگري کتاب بزرگ حمزه نامه که شامل 1400 تصویر روي پارچه است شرکت داشت، از آثار اوست: مرد
عمامه به سر سوار بر اسب، مجنون در میان وحوش، و دستگیري ابوالمعالی؛ 3) عبدالصمد بن عبدالله علوي، شمس الدین [زنده 976
[ قمري] متکلم از آثار او: الجوهرةالخالصۀ عن الشّوائب فِی العقائدُ المتقدّمۀ علی جمیع المذاهب؛ 4) عبدالصمد بن فقیه [زنده 1175
495 قمري] محدث و فقیه و قاضی مالک اندلسی – ادیب و صوفی مؤلف کتاب اَنیس المُتَّقین در تصوف؛ 5) عبدالصمد قُرطُبی [ 433
از آثار او: مختصر فی الشروط والاحکام؛ 6) عبدالصمد مصري [ 1028 قمري] محدث، مؤلف الجواهرالسَّنِیَّۀ فی النسیۀ و الکرامات
الاحمدیّۀ؛ 7) عبدالصمد همدانی [ 1216 میلادي] فقیه امامی، عابد و زاهد
مجاور کربلاي معلّی و مقتول در همان شهر در سال
1216 از آثار او: تجرالمعارف، به فارسی در لغت
عبدالعزیز
1282 قمري]، که – (عربی) 1- بندهي خداي گرامی؛ [عزیز از صفات و نامهاي خداوند تعالی؛ 2- (اَعلام) 1) سلطان عثمانی: [ 1277
در زمان او شورش و استقلال خواهی در بسیاري از سرزمینهاي تابع گسترش یافت
سرانجام صدر اعظم مدحت پاشا، او را وادار به
1325 قمري] که بر اثر شورش مردم ناچار به استعفا شد؛ 3) عبدالعزیز ابن محمّد – استعفا کرد؛ 2) عبدالعزیز: سلطان مراکش [ 1311
1373 قمري]؛ 4) عبدالعزیز ابن منصور – (= ابن مسعود): بنیانگذار دولت عربستان سعودي [ 1340 هجري] و نخستین شاه آن [ 1352
مشهور و متخلّص به عسجدي: [زنده در 432 هجري]، شاعر ایرانی دربار سلطان محمود غزنوي و فرزندانش
عبدالعظیم
(عربی) 1- بندهي خداي بزرگ؛ 2- (اَعلام) عبدالله ابن علی ابن حسین ابن زید ابن حسن ابن علی ابن ابیطالب از بزرگان آل علی
معاصر امام محمّد تقی(ع) [قرن 2 هجري] معروف به حضرت عبدالعظیم یا شاه عبدالعظیم
عبدالعلی
(عربی) 1- بندهي علی؛ 2- (به مجاز) دوستدار و ارادتمندِ امام علی(ع)
[این نام به لحاظ تولا و دوستی با امام علی(ع) انتخاب
میشود]
عبدالعلیم
(عربی) بندهي خداي دانا و آگاه
عبدالغفار
(عربی) بندهي خداي بسیار آمرزنده
عبدالغفور
(عربی) بندهي خداي آمرزنده
عبدالفتاح
(عربی) بندهي خداي گشاینده
عبدالقادر
1305 قمري] میهن پرست و رهبر الجزایري، که از سال – (عربی) 1- بندهي خداي توانا؛ 2- (اَعلام) 1) عبدالقادر جزایري: [ 1223
1248 تا 1264 با اشغالگران فرانسوي جنگید ولی سرانجام شکست خورد و تسلیم شد
او را به فرانسه بردند؛ 2) عبدالقادر گیلانی:
561-470 قمري] صوفی و زاهد ایرانی، بنیانگذار سلسلهي درویشان قادري معروف به قادریه؛ 3) عبدالقادر مراغی [قرن 8 و 9 ]
هجري] موسیقیدان ایرانی، از مردم مراغه، که در خدمت سلطان حسین جلایري، امیر تیمور، شاهرخ و مراد، سلطان عثمانی بود
کتابهاي متعددي در موسیقی نوشت از جمله: مقاصد الالحان، کنزالالحان، شرح ادوار و جامع الالحان
عبدالکریم
1962 میلادي] میهن پرست و رهبر مراکشی، که با سلطهي – (عربی) 1- بندهي خداي بزرگوار؛ 2- (اَعلام) عبدالکریم ریفی: [ 1882
1926 میلادي]
سرانجام بوسیله نیروهاي متحد فرانسه و اسپانیا شکست خورد و تبعید شد
– خارجیان بر مراکش مبارزه کرد [ 1914
عبداللطیف
854 قمري] سلسلهي تیموریان، که پدرش الغ بیگ را – (عربی) 1- بندهي خداي نیکویی کننده؛ 2- (اَعلام) عبداللطیف: شاه [ 853
کشت و جانشین او شد، ولی به زودي خود کشته شد
عبدالله
579- (عربی) 1- بندهي خدا؛ 2- (در تصوف) به معنی انسان کامل است؛ 3- (اَعلام) 1) عبدالله ابن عبدالمطلب: [حدود 554
میلادي] پدر حضرت محمّد(ص) پیامبر اسلام، که اندکی پیش از تولد وي بر اثر بیماري در مدینه وفات یافت؛ 2) عبدالله ابن
جحش: [قرن اول هجري] صحابی و پسر عمهي پیامبر اسلام(ص) و از مهاجران به حبشه، در جنگ احد کشته شد؛ 3) عبدالله ابن
عمر: [ 10 پیش از هجرت – 73 قمري] صحابی پیامبر اسلام(ص) و پسر عمر خلیفه
که در همهي جنگهاي پیامبر و بسیاري فتوحات
( 230 قمري] سلسلهي طارهیان در خراسان، از حامیان ادبیات و هنر؛ 5 – اسلام شرکت داشت؛ 4) عبدالله ابن طاهر: سومین امیر [ 213
855 قمري] سلسلهي تیموري که پس از کشته شدن عبداللطیف در ماوراءالنهر بر تخت نشست و در – عبدالله تیموري: شاه [ 854
1006 قمري] سلسلهي شیبانیان در ماوراءالنهر و ترکستان که بر – جنگ با ابوسعید گورکانی کشته شد؛ 6) عبدالله ازبک: امیر [ 991
بخارا، بلخ، سمرقند، تاشکند، فرغانه، بدخشان، خوارزم و خراسان دست یافت و دولت نیرومندي تأسیس کرد
عبدالماجد
(عربی) بندهي خداي بزرگوار، بنده ي خداي داراي مجد و بزرگی
عبدالمتین
(عربی) بندهي خداي خردمند و با وقار، بنده ي خداي داراي متانت
(متین از نام هاي خداوند)
عبدالمَجید
(عربی) 1- بندهي خداي داراي قدر و مرتبهي عالی و گرامی
[مجید از نامها و صفات خداوند]؛ 2- (اَعلام) 1) نام دو تن از شاهان
1277 قمري] که در زمان او فرمان خط شریف گلخانه براي تأمین آزادیهاي مدنی اتباع – عثمانی
عبدالمجید اول: شاه [ 1255
1924 میلادي]، که تنها عنوان خلافت داشت و با – عثمانی صادر شد [ 1255 هجري]؛ عبدالمجید دوم: آخرین شاه عثمانی [ 1922
اعلام جمهوري و لغو خلافت به پاریس رفت و در آنجا درگذشت؛ 2) عبدالمجید طالقانی: (درویش عبدالمجید) [قرن 12 هجري]
خوشنویس ایرانی، مقیم اصفهان، از استادان خط شکستهي نستعلیق
عبدالمحمّد
( عربی) 1- بندهي محمّد؛ 2- (به مجاز) دوستدار و ارادتمندِ حضرت محمّد(ص)
[این نام به لحاظ تولا و دوستی با پیامبر
اسلام(ص) انتخاب میشود]
عبدالمُطلِّب
45 قبل از هجرت] نیاي پیامبر اسلام(ص) و – (عربی) 1- بندهي مُطَلِب؛ 2- (اعلام) عبدالمطلِّب بن هاشم، ابوحارث [حدود 127
رئیس قریش در جاهلیت، متولد مدینه، پرورده در مکّه
صاحب مناصب سِقایَه و رفادَه
وي نزدیک به 60 سال رئیس و فرمانرواي
مکّه بود و آن شهر را از غارت حبشیان محفوظ داشت
گفته اند نام او شَیبَه و لقب او عبدالمطلّب بوده است و او نخستین کسی از
عرب بود که خضاب سیاه را معمول کرد
سن او را هنگام وفات 80 سال و بیشتر نیز گفته اند
عبدالمُعید
(عربی) بندهي خداي بازگشت دهنده، بنده ي خداي بازگرداننده
عبدالمَلِک
(عربی) 1- بندهي مَلِک (پادشاه)
[مَلِک از نامهاي خداوند]؛ 2- (اَعلام) 1) نام دو تن از امیران سامانی
عبدالملک اول: ششمین
350 قمري]، پسر نوح اول؛ عبدالملک دوم: آخرین امیر سامانی [ 399 هجري]، پسر نوح دوم، که سلطان محمود – امیر سامانی [ 343
خراسان را از او گرفت و سردارانش به او خیانت کردند و او را به ایلک خان تسلیم کردند؛ 2) عبدالملک ابن علی: نخستین فرمانروا
558-537 قمري] و بنیانگذار سلسلهي موحدون، که سلسلهي مرابطون را برانداخت و تونس و مراکش را فتح کرد؛ 3) عبدالملک ]
86 قمري] که شورش عبدالله ابن زبیر را به دست حجاج ابن یوسف فرو نشاند و به حجاج اختیارات – ابن مروان: خلیفهي اموي [ 65
وسیعی داد
در زمان او دفترهاي دولتی از پهلوي به عربی برگردانده شد و نخستین سکهي طلاي اسلامی ضرب شد؛ 4) عبدالملک
479 قمري] فقیه شافعی و نخستین مدرس مدرسهي نظامیهي نیشابور
– نیشابوري: (= امام الحرمین) [ 420
عبدالمنان
(عربی) بندهي خداي نیکی کننده و نعمت دهنده
عبدالمهدي
(عربی) 1- بندهي هدایت شده؛ 2- بنده ي مهدي؛ 3-(به مجاز) دوستدار و ارادتمند امام زمان(ع)
[این نام به لحاظ تولا و دوستی
با امام مهدي (ع) انتخاب می شود]
عبدالنور
(عربی) بندهي نور
(نور از نام هاي خداوند)
عبدالواحد
(عربی) 1- بندهي خداي یکتا و یگانه؛ 2- (اَعلام) نام بسیاري از اشخاص (سیاسی، علمی، ادبی و دینی) در تاریخ
عبدالواسع
(عربی) بندهي خداي گشاینده و عطاکننده؛ 2- (اَعلام) شاعر ایرانی [قرن 6 هجري] که در خدمت سنجر سلجوقی و بهرامشاه غزنوي
بود
عبدالوهاب
1999 میلادي] شاعر، ادیب و نویسنده ي عراقی و – (عربی) 1- بندهي خداي بسیار بخشنده؛ 2- (اَعلام) 1) عبدالوهاب البیاتی [ 1926
مشهورترین شاعر معاصر عرب، از پیشگامان شعر امروز به شمار می رود
در رشته ي زبان و ادبیات عرب تحصیل کرد سپس به
نویسندگی و تدریس پرداخت ولی به خاطر فعالیتهاي سیاسی از کار اخراج و بازداشت شد
از آن پس تمام عمرش در سفر به
کشورهاي مختلف گذشت
مدتی در دانشگاه مسکو به تدریس در انستیتوي ملل آسیا و پژوهش پرداخت
شاعر و مبارزي آزاده
بود که علاوه بر تبعید و آوارگی دائم، دو بار از او سلب تابعیت شد
ابتدا سبک واقع گرایان سوسیالیستی داشت سپس مشرب
اومانیسم و عرفان را برگزید
اشعار او به زبان هاي انگلیسی، فرانسوي، آلمانی، روسی و اسپانیایی ترجمه شده است
شاید شعر هیچ
شاعر معاصر عربی به اندازه ي او مورد تحقیق و بررسی قرار نگرفته است
از آثار اوست: فرشتگان و شیطان ها، ابریق هاي شکسته،
973 قمري] صوفی، فقیه و محدث
در طریقت پیرو شاذلیه – افتخار کودکان و زیتون راست، و ماه شیراز؛ 2) عبدالوهاب شعرانی[ 898
(فرقه اي از صوفیه، منسوب به تاج الدین شاذلی) بود و خودش طریقت شعراویه را به وجود آورد
از آثار اوست: الیواقیت والجواهر
والمیزان الشعرانیه؛ 3) عبدالوهاب قزوینی [قرن 13 و 14 قمري] عالم ایرانی، در مدرسه ي دوست علی خان معیرالممالک تهران
تحصیلات دینی و ادبی اش را به پایان برد
پس از تأسیس دارالتألیف در حدود سال 1294 قمري تحت نظارت اعتضادالسلطنه جزء
مؤلفان چهارگانه ي نامه ي دانشوران درآمد
پدر علامه محمد قزوینی است
عبدالهادي
– (عربی) 1- بندهي خداي هدایت کننده، بنده ي خداي راهنما؛ 2- (اَعلام) 1) حاج ملاهادي بن مهدي، حکیم سبزواري [ 1212
1289 قمري] از مشاهیر فلاسفه و حکما و متألهین اسلامی اواخر قرن سیزدهم، اهل سبزوار، دانش آموخته ي مشهد و اصفهان
معروف به حاجی ملا و حاجی سبزواري و در شعر متخلص به اسرار
وي با سادگی و زهد تمام می زیست و به ملوك و اُمرا اعتنایی
نداشت و هنگامی که ناصرالدین شاه در سبزوار به خانه ي او رفت او را بر همان حصیري که خود و دیگران می نشستند نشانید
حالات و کرامات بسیار به او نسبت داده اند
از آثار اوست: اسرارالحکم، اسرارالعبادة، الجَبر والاختیار، شرح الاسماء الحسنی، غُرَر
الفوائد، الّلَالی المنتظمۀ، النّبِراس؛ 2) عبدالهادي بن عبدالله عبدالهادي سِجِلماسی [ 1272 میلادي] محدث مراکشی، ساکن شهر
فارس، از آثار اوست: شرح تَیسیر الوصول الی جامع الأصول، از ابن دَیبع شیبانی؛ 3) عبدالهادي بن عبدالله بن علی ابومحمد [ 1056
میلادي] ادیب و محدث فاضل مراکشی، دانش آموخته ي فاس، متوفی در مکه یا مدینه از آثار اوست: منظومۀ لامیّۀ فی مُصطَلَح
1331 قمري] فقیه اصولی امامی و محدث رجالی، از – الحدیث، فلک السعادة فی فصل الجهاد و الشهادة؛ 4) عبدالهادي شَلیلَه [ 1277
آل شلیله
متولد در نجف، متوفی در همدان، مدفون در نجف، بیست کتاب دارد از جمله: منتقی الشیعۀ فی احکام الشّریعۀ، منتهی
1382 قمري] فقیه امامی، ادیب و شاعر، اهل – المیزان، غایۀ المأمول فی الفقه والاصول؛ 5) عبدالهادي بن اسماعیل شیرازي [ 1305
نجف، از آثار اوست: وَسیلۀ النجاة، توضیح المسائل، حاشیۀ عُروة الوثقی؛ 6) عبدالهادي بن ابراهیم، جمال الدین الوزیر صَ نعانی
822 میلادي] ادیب و مورخ زیدي یمنی
از آثار اوست: طراز العَلَمین فی فضائل الحَرَمین المحترمَین، کفایۀ القانع فی معرفۀ الصّانع، ]
هدایۀ الرّاغِبین الی مذهب اهل البَیت الطاهرین
عَبید
(عربی) بنده، فرمانبردار، مطیع
عُبیدالله
322 قمري] و – (عربی) 1- بندهي کوچک خدا، بندهي خدا؛ (اَعلام) 1) عبیدالله ابن فاطمی: ملقب به مهدي، نخستین خلیفه [ 297
944 قمري]، که در زمان شاه تهماسب شش بار – بنیانگذار دولت فاطمی در مغرب آفریقا؛ 2) عبیدالله ازبک: فرمانرواي ازبک [ 930
322 قمري] جدّ خلفاي فاطمی و – به خراسان تاخت و خرابی زیادي به بار آورد، ولی کاري از پیش نبرد؛ 3) عبیدالله مهدي: [ 259
322 قمري]، مؤسس دولت علویان در مغرب
او خود را از نسل اسماعیل پسر امام جعفر صادق(ع) – اولین خلیفهي فاطمی مصر [ 297
میدانست
عَبیر
(عربی) (در قدیم) نوعی ماده ي خوش بو کننده که از ترکیب مشک، گلاب، زعفران، و بعضی مواد دیگر تهیه می شد و آن را
براي خوش بویی همراه داشتند یا در مجالس می سوزاندند
عثمان
35 قمري]، صحابی و – (عربی) 1- جوجه هوبره؛ 2- (اَعلام) 1) عثمان ابن عفان [قرن اول هجري] سومین خلیفهي مسلمانان [ 23
داماد پیامبر اسلام(ص)
در زمان او قرآن گردآوري شد
سرانجام در جریان یک شورش کشته شد
2) عثمان نام سه تن از شاهان
1031 قمري] که با – 726 قمري] از سلسلهي شاهان عثمانی؛ عثمان دوم: [ 1027 – عثمانی
عثمان اول: بنیانگذار و نخستین شاه [ 699
برکنار کردن عمویش سلطنت را تصاحب کرد
در صدد برانداختن چهریها برآمد، ولی آنان پیشدستی کردند و او را از میان بردند؛
1171 قمري] شاه از سلسلهي شاهان عثمانی
3) عثمان ابن سعید عمري [زنده در سال 260 هجري] نخستین – عثمان سوم: [ 1168
نایب از نایبهاي چهارگانهي امام دوازدهم شیعیان
عَدنان
(عربی) (اَعلام) نام یکی از اجداد پیامبر اسلام(ص) است که به فصاحت شهرت داشته
عُدَي
(عربی) جاهاي بلند، جاهاي مرتفع
عَدیله
(عربی) (مؤنث عدیل)، 1- مثل، مانند، همانند، هم شأن، هم وزن؛ 2- همسر
عَذرا
(عربی) 1- دوشیزه، باکِره، آشکار؛ 2- (اَعلام) 1) لقب حضرت مریم مادر حضرت عیسی(ع)؛ 2) لقب حضرت فاطمه(س)
عرشیا
(عربی فارسی) [عرش + ي (پسوند نسبت) + ا (پسوند نسبت یا اسم ساز)]، منسوب به عرش، ، عرش
عَرفات
(عربی) (اَعلام) (= عرفه) دشتی در حدود 21 کیلومتري شرق مکه، در جنوب کوهی به همین نام، که حاجیان از ظهر تا غروب روز
9 ذیحجه را در آن میگرانند
عرفان
(عربی) 1- (در تصوف) مکتبی که وصول به حقیقت معرفت خداوند را از طریق ریاضت و تهذیب نفس و تأمل جستجو میکند؛
یکی از مراحل سلوك، معرفت؛ شناخت بر مبناي اصول مکتب تصوف؛ 2- (در قدیم) شناخت، آشنایی
عرفانه
(عربی فارسی) (عرفان + ه (نسبت))، منسوب به عرفان
( عرفان
عِزالدین
655 قمري] از – (عربی) 1- موجب کرامندي کیش و آیین، سبب عزت و ارجمندي دین؛ (اَعلام) 1) دومین سلطان مصر [ 648
سلسلهي ممالیک بحري، همسر شجرةالدّر، که توسط غلامان همسرش کشته شد؛ 2) عزالدین حسین لر: نام دو تن از اتابکان لر
730 قمري]؛ 3) عزالدین محمّد لر (= – 629 قمري]؛ عزالدین حسین دوم: اتابک [ 716 – کوچک
عزالدین حسین اول: اتابک [ 677
716 قمري]،که از سوي غازان خان حکومت یافت و – محمّدلر): نام دو تن از اتابکان لر کوچک؛ عزالدین محمّد اول: اتابک [ 695
795 قمري] که پس از حملهي – پس از مرگ او مدتی همسرش دولت خاتون جانشین وي شد؛ عزالدین محمّد دوم: اتابک [ 750
تیمور به بروجرد متواري شد، تا در سال 806 هجري سرش را نزد تیمور بردند؛ 4) عزالدین مسعود: نام دو تن از اتابکان موصل و از
589 قمري]، پسر قطبالدین مودود
صلاحالدین ایوبی دو بار به قلمرو – امراي آل زنگی؛ عزالدین مسعود اول: اتابک موصل [ 577
615 قمري]، – او لشکر کشید و بخشی از قلمرو موصل را گرفت؛ عزالدین مسعود دوم: معروف به ملک قاهر، اتابک موصل [ 607
پسر نورالدین ارسلانشاه دوم
عِزت
(عربی) 1- عزیز و گرامی بودن، سربلندي و ارجمندي در مقابلِ ذلت؛ 2- احترام، بزرگداشت، گرامیداشت، تکریم؛ 3- (در قدیم)
(به مجاز) خداوند
عزتالله
(عربی) عزت خدا، ارجمندي خداوندي
عزیز
(عربی) 1- آن که او را بسیار دوست بدارند یا براي او ارزش و احترام زیادي قائل باشند، گرامی، محبوب، داراي رفاه، عزت و
احترام در مقابلِ ذلیل؛ 2- از نامها و صفات خداوند؛ 3- (در قدیم) داراي عظمت و احترام؛ 4- (در تصوف) مرشد، پیر
عزیزالله
(عربی) گرامی و محبوب در نزد خدا
عزیزه
(عربی) (مؤنث عزیز)، ( عزیز
عسکر
(معرب از فارسیِ لشکر)، لشکر، سپاه
عسل
(عربی) 1- انگبین، مایع خوراکیِ غلیظ و چسبناکی که زنبور عسل تولید میکند؛ 2- (به مجاز) (در گفتگو) بسیار شیرین و خوش
مزه و همینطور بسیار دوست داشتنی و مطلوب
عشرت
(عربی، عشیرة) 1- خوش گذرانی، کام جویی؛ 2- (در قدیم) هم نشینی، معاشرت
عِصام
(عربی) (در قدیم) 1- بند، ریسمان، طناب؛ 2- (به مجاز) حفظ، نگه داري؛ 3- (به مجاز) شرافت و شخصیت اکتسابی
عصمت
(عربی) 1- معصوم بودن، بیگناهی، پاكدامنی؛ 2- ناموس و عفت زنان؛ 3- (در قدیم) نگهداري و محافظت؛ 4- (در فلسفه قدیم)
ملکهي اجتناب از گناه
عطا
(عربی) 1- بخشیدن چیزي به کسی، بخشش، دهش، انعام؛ هدیه یا هر چیزي که به کسی بخشیده میشود؛ 2- (اَعلام) عطا ابن
یعقوب: (= عطایی رازي) [قرن 5 هجري] شاعر ایرانی دربار غزنوي، سرایندهي دو منظومهي حماسی برزونامه و بیژن نامه
عطاءالله
(عربی) 1- بخشیدن چیزي به کسی، بخشش، دهش، انعام؛ هدیه یا هر چیزي که به کسی بخشیده میشود؛ 2- (اَعلام) عطا ابن
یعقوب: (= عطایی رازي) [قرن 5 هجري] شاعر ایرانی دربار غزنوي، سرایندهي دو منظومهي حماسی برزونامه و بیژن نامه
عطامحمّد
(عربی) از نامهاي مرکب، ( عطا و محمّد
عطرین
(عربی فارسی) (عطر + ین (پسوند نسبت))، منسوب به عطر؛ معطر، خوشبو
عطریه
(عربی) (عطر + ایه (پسوند نسبت))، منسوب به عطر؛ معطر، خوشبو
عطوفه
(عربی) (مؤنث عَطوف) زنِ مهربان و با عاطفه
عطیه
(عربی) 1- آنچه از سوي خداوند یا از طرف شخصی بزرگ به کسی بخشیده شود؛ 2- انعام، بخشش
عظیم
(عربی) 1- بزرگ، کلان؛ 2- بسیار، فراوان؛ 3- با اهمیت، مهم؛ 4- از صفات و نامهاي خداوند
عظیمه
(عربی) (مؤنث عظیم)، ( عظیم
عفت
( عربی) 1- حالت خویشتن داريِ زن در رویارویی و معاشرت با نامحرم و حفظ آبرو، پاکدامنی؛ 2- رعایت اصول اخلاقی،
پرهیزکاري، پارسایی
عفیفه
(عربی) (مؤنث عفیف)، ( عفیف
عقیق
(عربی) 1- سنگی سلیسی و آبدار و قیمتی، که رنگ سرخ آن بسیار جالب است و در زینت استفاده میشود؛ 2- (به مجاز) شخص
ارجمند و گرامی
عقیل
( عربی) 1- خردمند و بزرگوار، عاقل و گرامی؛ 2- (اَعلام) [قرن اول هجري] فرزند ابوطالب و فاطمهي بنت اسد و برادر
امیرالمؤمنین علی(ع)
عقیله
(عربی) (مؤنث عقیل)، 1- زن بزرگوار؛ 2- هر چیز گرامی و ارجمند، نفیس
عَلا
(عربی) (در قدیم) بلندي مقام و مرتبه، بزرگی، رفعت
علاءالدین
(عربی) 1- موجب بلندي آیین و کیش؛ 2- (اَعلام) 1) قهرمان یکی از افسانههاي هزار و یک شب، پسر فقیري که به چراغ جادو
759- دست مییابد و به کمک غول چراغ به آرزوهایش میرسد؛ 2) علاءالدین بهمن شاه: لقب حسن گانگو، شاه هند [ 748
قمري] و بنیانگذار سلسلهي بهمنی دکن در هند که پایتختش گلبرگه بود؛ 3) علاءالدین تبریزي [قرن 11 هجري] خوشنویس تبریزي،
596 قمري] سلسلهي خوارزمشاه در خوارزم و خراسان
آخرین شاه سلجوقی – معروف به علابیگ؛ 4) علاءالدین تکش: شاه [ 568
556 قمري] – عراق را کشت و اصفهان را نیز تصرف کرد؛ 5) علاءالدین جهانسوز: مشهور به علاءالدین حسین غوري، شاه [ 544
سلسلهي آل شَنسَب در شمال افغانستان، که غزنین را گرفت و آتش زد [ 545 هجري]
در جنگ با سنجر اسیر شد و مدتی زندانی او
715 قمري]، که پس از کشتن عمویش فیروزشاه بر تخت نشست
از پیشروي مغول در – بود؛ 6) علاءالدین خلجی: شاه دهلی [ 695
732 قمري] متخلص به – هند جلوگیري کرد و در دکن و راجستان پیروزيهایی به دست آورد؛ 7) علاءالدین علی ابن مخلص: [ 670
عاشق پاشا، شاعر ترك، سرایندهي یکی از منظومههاي ترکی موجود به نام غریب نامه یا معرف نامه، در تصوف؛ 8) علاءالدین
617 قمري] پسر علاءالدین تکش، که در زمان او چنگیز خان به ایران لشکر – محمّد خوارزمشاه: شاه سلسلهي خوارزمشاهیان [ 596
کشید و او به جزیرهي آبسکون گریخت
علوان
(عربی) 1- بزرگان؛ 2- (اعلام) 1) نام پدر ضحاك که عجم ها به آن مرداس می گفتند
وي از پادشاهان عرب و برادر شداد ابن
عماد بود؛ 2) علوان ابن حسین، داراي کنیه ي ابوالیسیر از محدثین؛ 3) علوان قیصر ابن یوسف جبران (کشیش) [متولد 1287 قمري]
صاحب کتاب هاي تاریخ کتاب مقدس، خلاصۀ الصرف والنحو، فوائد المجانی لصفی الخطابۀ والمعانی، المثال لصحیح لکاهن
المسیح، مرجز بحث المطلب؛ 4) علوان یوسف لعازاري (کشیش)
وي تا پیش از سال 1328 قمري زنده بود
از جمله آثار اوست:
ارج الوطنیۀ فی حیاة الطوباویۀ جان دارك الباسلۀ الفرنسیۀ، که در سال 1910 میلادي در بیروت چاپ شده است
مرقاة المترجم
الصفوف العالیۀ فی الغتین الفرنسیۀ والعربیۀ
علویه
(عربی) 1- (مؤنث علوي)، منسوب به علی؛ 2- آنچه که مرتفع باشد؛ 3- آنچه که شریف باشد؛ 4- کسی که از اولاد علی ابن ابی
طالب(ع) باشد
علی
( (عربی) 1- بلند، بلند بر آمده، بلند قدر؛ 2- بزرگ، شریف؛ 3- توانا؛ 4- کلان؛ 5- نامی از نامهاي خداي تعالی؛ 6- (اَعلام) 1
حضرت علی(ع): (= حضرت امیر)، ابوالحسن علی ابن ابی طالب، [حدود 23 پیش از هجرت – 40 قمري] نخستین امام شیعیان،
40 هجري]، – ملقب به امیرالمؤمنین، مرتضی علی، شاه نجف، پسر عمو و داماد پیامبر اسلام(ص)، خلیفهي چهارم مسلمانان [ 35
نخستین مردي که اسلام آورد و در راه ترویج اسلام کوشش بسیار کرد
در وقت نماز به دست یک تن خارجی به نام ابن ملجم در
(3 ؛ (1 – مسجد کوفه شهید شد
آرامگاهش در نجف زیارتگاه است؛ 2) علی ابن حسین(ع): (= امام زینالعابدین)، زینالعابدین
2
5) علی ابن احمد ؛ (1 – 4) علی ابن موسی الرضا(ع): (= امام رضا)، رضا 2 ؛ – علی ابن محمّد(ع): (= امام علیالنقی)، ا نقی
2
کاتب: (= منتخب الدین بدیع جوینی) [قرن 6 هجري]، رئیس دبیرخانهي سلطان سنجر و از نویسندگان آن دوره
از آثار اوست: عَتَبَۀٌ
الکَتَبَه؛ 6) علی ابن احمد نیشابوري: (= واحدي) [قرن 5 هجري] ادیب، زبانشناس و مفسر ایرانی، مؤلف تفسیري معروف به تفسیر
338 قمري] دیلمی – واحدي به عربی، کتاب المَغازي و شرح دیوان مُتَنَبی؛ 7) علی ابن بویه: (= عمادالدوله) نخستین شاه [ 322
فارسی و بزرگترین پسر بویه؛ 8) علی ابن جولوغ: (= فرخی سیستانی)، شاعر فارسی سراي ایرانی در دربار محمود غزنوي
دیوانش
356 قمري]، که به جنگ با دولت – چاپ شده است؛ 9) علی ابن حَمدان: (= سیف الدوله حمدانی) فرمانرواي حمدانی شام [ 333
بیزانس پرداخت و از ادیبان و شاعران حمایت میکرد
مُتَنَبی، فارابی و ابوالفرج اصفهانی در دربار او بودند؛ 10 ) علی ابن طاهر: امیر
214-213 قمري] سلسلهي طاهریان در خراسان، که پس از برادرش طلحه، از سوي برادر دیگرش عبدالله ابن طاهر جانشین او شد، ]
ولی در جنگ با خارجیان در نزدیکی نیشابور کشته شد؛ 11 ) علی ابن عیسی: [قرن 5 هجري] چشم پزشک مسلمان ساکن بغداد،
400 قمري] از سلسلهي – مؤلف تذکرة الکُحالین، از مهمترین کتابهاي چشم پزشکی قدیم؛ 12 ) علی ابن مأمون: امیر خوارزم [ 387
874 قمري] – مأمونیان که مقدم ابن سینا را گرامی داشت و به او محبت کرد؛ 13 ) علی ابن محمّد بسطامی: (= مُ َ ص نِّفَک) [ 802
نویسندهي ایرانی تبار ساکن استانبول، مؤلف کتابهایی به عربی و فارسی، از جمله: شرح بُردَه و شرح مصباح؛ 14 ) علی ابن محمّد:
(= سمري) [قرن 3 و 4 هجري] چهارمین و آخرین نایب امام زمان، که با مرگ او غیبت کبرا آغاز شد؛ 15 ) علی ابن موسی تاشفین:
537 قمري] سلسلهي مرابطون در مراکش و جنوب اسپانیا
– امیر[ 500
علی ابراهیم
1208 قمري] امین الدوله عزیزالملک خان – (عربی عبري) 1- از نامهاي مرکب، علی و ابراهیم؛ 2- (اعلام) علی ابراهیم [ 1126
بهادر نصیر جنگ علی ابراهیم خان، محقق هندي، نخست در شیخ پوره، سپس بعد از سفري به ایران در عظیم آباد سکونت داشت
از آثار اوست: تذکره ي صحف ابراهیم، خلاصۀ الکلام و گلزار ابراهیم
علی احسان
(عربی) از نامهاي مرکب، علی و احسان
علی جواد
(عربی) از نامهاي مرکب، ، علی و جواد
علی حسین
(عربی) از نامهاي مرکب، ، علی و حسین
علی سان(علیسان)
(عربی فارسی) (علی + سان (پسوند شباهت))، مانند علی، علی وار
علی عطا
(عربی) از نامهاي مرکب، ، علی و عطا
عُلیا
(عربی) 1- ویژگی جایی که نسبت به جاي دیگر بر بلندي قرار گرفته است، بالا در مقابل سفلی؛ 2- (در قدیم) رفیع، والا
علیاصغر
(عربی) 1- (علیِ اصغر به اضافه کسره) علیِ کوچک؛ 2- (اَعلام) فرزند حسین ابن علی ابن ابیطالب، فرزند شیرخوارهي امام
حسین(ع) که در واقعهي کربلا شهید شد
[ 61 هجري]
علیاکبر
(عربی) 1- (علیِ اکبر به اضافه کسره) علی بزرگتر؛ 2- (اَعلام) فرزند حسین ابن علی ابن ابیطالب، پسر جوان امام حسین(ع) که در
واقعهي کربلا [ 61 هجري] در جنگ با سپاهیان یزید شهید شد
علیپاشا
(عربی ترکی) از نامهاي مرکب، علی و پاشا
علیحسن
(عربی) از نامهاي مرکب، ( علی و حسن
علیرضا(علیرضا)
(عربی) از نامهاي مرکب، ( علی و رضا
علیسا
(عربی فارسی) (علی + سا (پسوند شباهت))، مانند علی، علی وار
علیسینا
(عربی فارسی) از نامهاي مرکب، ي علی و سینا
علیصالح
(عربی) از نامهاي مرکب، ( علی و صالح
عَلیم
(عربی) 1- دانا، آگاه، آن که عملش محیط بر جمیع اشیاء باشد؛ 2- یکی از نامهاي باري تعالی
علیمحمّد
(عربی) از نامهاي مرکب، ( علی و محمّد
علیمرتضی
(عربی) از نامهاي مرکب، ( علی و مرتضی
علیمه
(عربی) (مؤنث علیم)، ( علیم
علیمهدي
(عربی) از نامهاي مرکب، ( علی و مهدي
علینقی
(عربی) از نامهاي مرکب، ( علی و نقی
عِماد
(عربی) 1- ستون؛ 2- (به مجاز) آن که بتوان بر او تکیه کرد، نگاه دارنده، تکیه گاه؛ 3- (اَعلام) عماد خراسانی: [عمادالدین حسن
برقعی] متخلص به عماد از بهترین غزل سرایان معاصر
عِمادالدین
440 قمري] دیلمی فارس، که کرمان و بغداد را – (عربی) 1- تکیه گاه کیش و آیین؛ 2- (اَعلام) 1) عمادالدین باکالیجار: شاه [ 415
( 646 قمري]؛ 3 – هم تصرف کرد
با طغرل صلح کرد و دختر خود را به او داد؛ 2) عمادالدین پهلوان: اتابک لر بزرگ [ 626
591 قمري] از فرماندهان ترکان غز، که قدرت را از دست سلجوقیان – عمادالدین دینار: (= ملک دینار) فرمانرواي کرمان [ 583
541 قمري] و بنیانگذار سلسلهي اتابکان موصل، که شمال عراق و – کرمان بیرون آورد؛ 4) عمادالدین زنگی: اتابک موصل، [ 521
شام را متصرف شد
به دست غلامان خود کشته شد
فرمانروایان آل زنگی از اولاد و نوادگان او بودند؛ 5) عمادالدین علی کرمانی:
(= عماد فقیه) شاعر فارسی گوي ایرانی مقیم شیراز و از معاصران حافظ
مؤلف چندین مثنوي، از جمله: صفانامه، صحبت نامه،
597 قمري] ادیب و نویسندهي – طریقت نامه، کتابالمعارف، محبت نامه؛ 6) عمادالدین محمّد اصفهانی: (= عماد کاتب) [ 519
ایرانی، که در شام اقامت گزید
از آثار اوست: خریدةالقَصر، در شرح حال شاعران عربی زبان قرن 6 هجري، نصرةالفِتره، در تاریخ
سلجوقیان عراق و برقالشامی، در تاریخ شام، همه به عربی
عِمادرضا
(عربی) از نامهاي مرکب، ( عماد و رضا
عَمار
(عربی) 1- مرد با ایمان، ثابت و استوار، صاحب حلم و وقار؛ 2- (اَعلام) 1) عمار یاسر: یکی از یاران پیامبر اسلام(ص)؛ 2) عمار
موصلی: [قرن 5 هجري] چشم پزشک عراقی، مؤلف کتابی در عربی به نام المنتخب، در بیماریها، درمان و جراحی چشم، که مورد
استفادهي مؤلفان و پزشکان بعدي قرار گرفت
عُمر
23 قمري] و صحابی پیامبر اسلام(ص)، که در – (عربی) (اَعلام) 1) عمر ابن خطاب: [قرن اول هجري] دومین خلیفهي مسلمانان [ 13
زمان او ایران، شام، فلسطین و مصر به تصرف مسلمانان درآمد؛ 2) عمر ابن سهلان: [قرن 6 هجري] دانشمند و فیلسوف ایرانی،
مؤلف شرح رسالۀالطیر ابن سینا (ترجمه)، رسالۀالسنجریه، به فارسی و بصایر نصیریه، در منطق به عربی؛ 3) عمرابن عبدالعزیز:
101 قمري]، که به پرهیزکاري و پیروي از سنت شهرت داشت، به اصلاح امور مالی پرداخت و نسبت به – هشتمین خلیفهي اموي [ 99
شیعیان بردباري در پیش گرفت؛ 4) عمر ابن فرحان: [قرن 1 و 2 هجري] اخترشناس، معمار و مترجم ایرانی، از مردم طبرستان، ساکن
بغداد، از طراحان شهر بغداد و مترجم کتابهاي پهلوي به عربی
عِمران
(عبري) (اَعلام) (= عَمرام) 1) نام پدر حضرت موسی(ع) به روایت تورات؛ 2) نام پدر حضرت مریم به روایت قرآن
عَمید
(عربی) 1- آن که منصب یا مقامی بزرگ دارد، رئیس، حاکم؛ 2- عنوانی براي مقامات حکومتی در دورهي سامانیان و بعد از آن
عنایت
(عربی) 1- توجه به کسی همراه با مهربانی، مهربانی، لطف؛ 2- نیکی، احسان؛ 3- کمک، یاري؛ 4- (در تصوف) توجه خاص
خداوند به سالک؛ 5- (در فلسفهي قدیم) علم خداوند به نظام خیر کلی یا مصالح امور بندگان
عنایتالله
(عربی) لطف و نیکی و احسان خدا